محل تبلیغات شما

روزای که نارنج نیس اینجوری میگذره.

همون موقع که استارت میزنه و ماشینش روشن میشه و دنده عقب میگیره و از کوچه میره بیرون، من بغضم میترکه و میام بالا و گریه دیگه امونم نمیده. قشنگ تا یک ساعت یه ریز گریه میکنم. بعد برا اینکه حواسم پرت بشه میرم اینستا توی پیجای خنده دار. یه کم میخندم. بعد میرم که بخوابم. بعد زنگش میزنم ببینم در چه حاله. بعد که قطع میکنم دوباره گریه م میگیره. خلاصه تا صبح بشه چندباری گریه میکنم.

فرداش جای خالیش حسابی حس میشه تو خونه و بازم اذیت میشم اما دیگه اشکم نمیاد.

ده روز اول رو تقریبا حالم خوبه و زندگی میکنم. نارنج هم یکی دو روز اول یه کم ناخوش بعد خوب میشه.

ده روز دوم یه کم دوتاییمون قاطی میکنیم. من نزدیک یم میشه و نارنج هم دوری اذیتش میکنه واسه همین از این ده روز، قشنگ سه چهار روزش رو به پر و پای هم میپیچیم. و هربار که زنگ میزنیم سر یه چیز بیخودی دعوا میکنیم! و حوصله دیگران رو نداریم.

ده روز سوم دلمون دیگه حسابی برا همدیگه تنگ شده. دیگه هی عشقولانه در میکنیم و هی روز شماری میکنیم برا دیدن همدیگه و البته باز من شبا بی تابی میکنم و گاهی یکم اشک میریزم.

الان اون ده روز سوم.

.

.

.

نمیدونم چرا اینا رو نوشتم. شاید خواستم یادم نره که چه روزایی داشتم و دارم.

.

.

حال و هوای عید و سال نو نیست.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها