محل تبلیغات شما

امروز یه روز تنبلانه بود. صبح بیدار شدم برم باشگاه. دست و صورتمو شستم. موهامو شونه زدم. صبحونه خوردم. لباس باشگاه پوشیدم. اما برگشتم تو رختخواب!!!

نمیدونم چرا گاهی میترسم پامو از در خونه بیرون بزارم. دلم نمیخواد کسی رو ببینم. دلم نمیخواد جواب هیچ تلفنی رو بدم. بیچاره اون آقایی که میاد زنگ میزنه و صداش میاد که میگه: کنتور گاز! و من دلم نمیخواد در رو براش باز کنم تا اینکه مامان از پایین در رو باز میکنن.

فکر میکنن هنوز از باشگاه نیومدم. دیروز گفته بودن فردا که اومدی بیا یه پارچه چادری دارم ببرو بدوز.

اما تا ساعت یک ظهر بالا بودم بدون اینکه کاری انجام بدم.

علی صبح پیام داد بود سلام خانوم ورزشکار خودم. خجالت کشیدم بگم نرفتم باشگاه. عذاب وجدان نرفتنش تا شب باهام.

نمیدونم چه اتفاقی می افته که یهو سطح انرژی و انگیزه م افت میکنه. انگاری اصلا نرمال نیستم. یه روز از شدت خوشحالی و سرمستی صدتا کار انجام میدم و کلی میگم و میخندم. یه روز هم خودمو تو اتاق حبس میکنم و دست و دلم به هیچ کاری نمیره.

نه خونه تی دارم. نه خونه نامرتب و بهم ریخته میشه. نه حس خرید دارم نه ذوقش. اصلا انگار نه انگار سال داره تموم میشه و عید میخواد بیاد. تو دور و برم هم نگاه میکنم میبینم اکثرا همینجورن. نه حال و حوصله خونه تی دارن و اکثرا میگن سرهم بندی کردن. نه رفتن بازار واسه خرید، اونایی هم که رفتن با لب و لوچه آویزون اومدن که یا جنس خوب نبوده یا گرون بوده.

.

مامان به بابا میگن گوشت تموم شده. لطفا بخرین. بابا میگن نه نمیخرم. مامان میگن چرا؟ میگن خجالت میکشم برم دم قصابی و با یه کیسه گوشت بیام بیرون در حالی که خیلیا نمیتونن بخرن.

به مامان میگم من گوشت دارم بیارم؟ میگن نه بزار برا خودت. حالا به جای گوشت، مرغ میکنم تو خورش.

نارنج میگه پول هست یا برات بریزم بری خرید. میگم میخوای بریز اما خریدی ندارم. میگه چرا؟ چیزی نمیخوای؟ میگم نه. مانتو و کیف و کفش و شلوار پارسالم هست. شاید فقط روسری بخرم.

البته من مطمئنم وضعیت اینجوری نمی مونه و به زودی همه چی درست میشه.

خدایا کمکمون کن.

خدایا شکرت.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها